دوشِ ناله
نورالله وثوق نورالله وثوق

به خانه مي روم و دست خاليم امشب

بسان هر شب ديگر خياليم امشب

چه قصه می كنی ا ی دل زشاد ی  شهری  

نمي شود به جز از غصه حاليم امشب

كباب گشتم و هرگز نمی  رسد به مشام

به غير بوی  جفا زين حواليم امشب

به چشم خيرۀ  ناكس كمال من اين است

كه من مجسمۀ  بی  كماليم امشب

به دوش نالۀ  من لحظۀ نگاهی كن

كه بار اوج ستم را جوالييم امشب

نشسته‌ام به عزای    بهارِ فريادم

صدا ی حنجرۀ   خشك ساليم امشب

زبس ميان قفس بال و پر زدم ياران

شكسته بال ترين اهاليم امشب

----------

 


November 11th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان